خدایا...
خدایا ممنون که همیشه و در همه حال هوایم را داشته ایی و از تو عذر میخواهم که اغلب بنده خوبی نبودم
بخاطر تمام بیراهه هایی ک داشتم میرفتم و تو نگذاشتی...بخاطر تمام لحظاتی که هیچکس به من فکرد نکرد ولی تو حواست به من بود...ممنونم
خدایا اگر بخواهم تمامی مهربانیت را بیاد آورم...آری قادر به قلم آوردنش نیستم و ذهن نیز عاجز از فهمش
واگر بخواهم همه ی گناهانم را بازگو کنم نه قلم را توان نوشتن و نه خویش...
خدایا از تو میخواهم که دستانم را که همیشه در دستانت گره خورده بیشتر فشار دهی و هیچگاه رها نسازی...
بیشتر دستانم را فشار ده تا از یاد نبرم که تو هستی و من را با تمام حجم غمهایم
پزیرایی تا به هیچ اغوش بی دروپیکری پناه نبرم...
دستانم را رها نکنی زیرا سرانجامی جز نابودی ندارد و در این جماعت دیگر از دست گرگان در لباس میش چه آغوشی از تو والاتر...
تو خود بیش از من آگاهی که جز تو کسی را ندارم و یقین دارم هوایم را داری و
ساده میگویم...دوستت دارم...
میم.میم
- ۹۵/۰۶/۲۸