گاه نویس های من

چیزهامو میذارم اینجا، نوشته ها گاهی هم نانوشتنی ها

گاه نویس های من

چیزهامو میذارم اینجا، نوشته ها گاهی هم نانوشتنی ها

مریم مهدی

لطفا کپی برداری فقط با ذکر آدرس وبلاگ باشه.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۸
شهریور

خدایا ممنون که همیشه و در همه حال هوایم را داشته ایی و از تو عذر میخواهم که اغلب بنده خوبی نبودم

بخاطر تمام بیراهه هایی ک داشتم میرفتم و تو نگذاشتی...بخاطر تمام لحظاتی که هیچکس به من فکرد نکرد ولی تو حواست به من بود...ممنونم

خدایا اگر بخواهم تمامی مهربانیت را بیاد آورم...آری قادر به قلم آوردنش نیستم و ذهن نیز عاجز از فهمش

واگر بخواهم همه ی گناهانم را بازگو کنم نه قلم را توان نوشتن و نه خویش...

خدایا از تو میخواهم که دستانم را که همیشه در دستانت گره خورده بیشتر فشار دهی و هیچگاه رها نسازی...

بیشتر دستانم را فشار ده تا از یاد نبرم که تو هستی و من را با تمام حجم غمهایم

پزیرایی تا به هیچ اغوش بی دروپیکری پناه نبرم...

دستانم را رها نکنی زیرا سرانجامی جز نابودی ندارد و در این جماعت دیگر از دست گرگان در لباس میش چه آغوشی از تو والاتر...

تو خود بیش از من آگاهی که جز تو کسی را ندارم و یقین دارم هوایم را داری و

ساده میگویم...دوستت دارم...

میم.میم
 


 

  • مریم مهدی
۲۶
شهریور

میخواهم بروم و دل ببرم از این جماعت که دروغ هایشان قشنگست و حقیقت هایشان طعنه دار
 

از آجر به آجر خانه ای ک مملو است از خاطرات تلخ 
و صداهای سهمگینی که تار وپود وجودم را میلرزاند 
و یادگاری جز عذاب برایم باقی نمیگذارد از دیاری که تنها سهم من از آن جا قضاوت های اشتباه بود
 و گه گاهی هم ترحم

بروم جایی ک دیگر بدون جرم کسی را محاکمه نکنند
 جایی ک سکوت لذت بخش فضایش را پر کرده و فرصتی میدهد برای تنفس...

ولی افسوس که عزیزان زیادی را آن جا دارم و باید هدف و هویتم را به دلتنگی ترجیح دهم و از خداوند برایشان خوشبختی و آرامش را آرزو میکنم...

و در گوشه گوشه قلبم دوستشان خواهم داشت...
و هرگزفراموششان نخواهم کرد
و برای زندگی کردن این راه را برگزیدم...

قلبم و عقلم این یقین را به من میدهد که راه درستی را در پیش گرفته ام...

 

میم.میم

  • مریم مهدی
۲۱
شهریور

گاهی باید خندید آن هم سرمستانه تا آن بغض تلخی که گلویت را میفشارد تسکین دهی....


و فراموشی را بر مرور گذشته ترجیح دهی


آن هنگام برایت یک نعمت است


هویتت و هدفت را باتمام قدرت در درونت فریاد زنی


دست هایت را مشت کنی و برتمام ناامیدی هایت ضربه ای مهلک بزنی 


مجال تکرار تلخی ها را با قلب وسیعت بگیری و هیچگاه متوقف نشوی 


و بیاد آوری که خدایی هست و او هر لحظه هوایت را دارد


حتی اگر پاهایت زخمی باشد و رمقی ندارد این تو هستی که با نیروی امید آن را به تکاپو وامیداری....

 

میم.میم

  • مریم مهدی
۲۰
شهریور

گاهی بی بهانه بغض میکنم


ولی نگاه های سنگین و قضاوت های دروغین اجازه نمیدهد اشک های منتظر برای فروریختن را رها سازم
و باید در این جماعت بغضایت خفه بماند....

 

فریادت را خاموش در سینه ات حبس کنی

 

و آن حس مملو از نگرانی ها و غم ها را با لبخندی پوشالی نمایش دهی

 

لبخندی که گاه مانند زهر،تلخی خود را در درونت به رخ میکشد 

 

لبخند اجباری و صورتی که با سیلی مرگبار گدشته سرخ نگه میداری.....

 

میم.میم

  • مریم مهدی
۱۹
شهریور

باز امروز دلم گرفته و باز کلاغ ها بی انتظار سودای خود را سر میدهند

 و دل پریشان حالم را خبر میدهند 

و باز باران نم نم صدایش درگوشم لالایی میکند

 

بچگی هایم را تداعی میکند و کودکانه با باران هم قدم میشوم 

 

آسمان نیز مانند قلب ویرانم دلگیر و خسته است قطرات باران،گونه های سردم را نوازش میکند گویی میخواهد آرامم کند یا او هم تنهایی اش را فریاد میزند...

 

 گامهایم را کندتر میکنم تا شاید گذر زمان را به فراموشی بسپارم و اکنون چشمانم با ابرها همدم شده....

تلخی روزگار...

اشک های گرم...

 و قطرات سرد...

با هم عجین شده اند و بندبند وجودم را لبریز میکنند از احساس...

 

احساسی آمیخته با امید و تلخی گدشته و زخم های کهنه و آینده ای که  منتظر حرکت من است آینده ای زیبا...

 

میدانم ای قلب پریشانم زخم های زیادی خورده ای که نمکش را دوستان زده اند

 

ای بال های خسته من

 میدانم دیگر رمق پرواز ندارید 

 

ولی امید هست معجزه هست و باز شادمان و غرق خوشحالی پرواز خواهم کرد...

 

میم.میم

  • مریم مهدی