دل زده ای از پرنده!
جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ب.ظ
باز دلم چونان پرنده ای بی آشیانه فریادت میزند
و باز بی واهمه میخوانمت
نمیدانم چرا اینگونه دگرگونم میکند ولی دلتنگی امانم را بریده بیا کمی کوچه را باهم قدم بزنیم
بیا گام هایمان را کوتاه برداریم
چون گمان میکنم بوی بن بست بودن میاد
بی پروا بودنم را پای فاصله دردناکمان بگذار
بند بند وجودم احساست کند
بگذار تلخی روزگار را به فراموشی بسپارم شاید معجزه ای رخ دهد و ته کوچه بن بست نباشد شاید هم
جاویدان در آغوشم بگیری آری امید دارم تو می آیی همه تلخی هاو دلتنگی ها میرود...
ای معجزه من بیا....
میم.میم
- ۹۵/۰۶/۱۹